با یک پدر معتاد چه کنیم ؟

من چند سالیه میدونم بابام تریاکیه اما اون نمیدونه که من میدونم از پارسال خیلی خسته شدم نشسته بود توی حال که من رفتم پیش کمدش و با شامم جاشو پیدا کردم و شکوندمش و جاش یه یاداشت گزاشتم بابام که فهمید خیلی ناراحت شد و پیش مادرم گریه کرد و ته چندین ماه رفتار خوبی داشت و ترک کرده بود تا زمانی که برای یک ماه خونه خالی بود وقتی برگشتیم متوجه شدم دوباره برگشته ایندفعه خیلی ناراحت شدم امروز داشتم میرفتم حمام که روی پام تریاک دیدم از رو زمین چسبیده بود بوش که کردم چنان عصبی شدم که منتظرم پدر بیاد خونه تا باهاش سنگامو وا بکنمو نشونش بدم که چه چیزی در درونم میگزره خواهش میکنم دختر و پسرایی که تو این وضعیت قرار دارن راحت از این مسعله نگزرن و برن باهاشون حرف بزنن اونا ضعیفن ولی شما باید شحامت و قدرتشو داشته باشین و حالشونو جا بیارید باش که حرف زدم بقیشو براتون میگم

بابام 25 ساله معتاد بوده و خودم 18 سالمه
من نیومدم اینجا گلگی کنم و ناراحت باشم چون خیلی وقت پیشا غصه هامو خوردم
دوماه ترک کرده خودش خاست ترک کنه هرجا میره میگه بخاطر دخترام ترک کردم دوماهه حالم خوبه دوماهه خوشحالم دوماهه هرجا میرم شکر میکنم دوماه از شدت خوشحالی گاهی گریه میکنم دوماهه…
میترسم فقط میترسم باز برگرده
خاستم بگم هیچوقت ناامید نشین ممکنه شماهم بهترین روزای زندگیتون هنوز نرسیده باشه صبر کنین فقط صبر کنین🙂

الان ۱۶ سالمه . ۵ سالم بود یکروز بابام رفت برام از یه مغازه خوراکی بگیره که من کنار اون خوراکیا یه نخ سیگار دیدم تو ماشین بودم داد زدم گفتم مامان مامان بابا سیگار دستشه بعد مامانم نگاه کرد مکث کرد هیچی نگفت بعد بابام گفت نهه من که سیگار ندارم این شکلاته تو دستم (سریع گذاشت جیبش) مامانمم گفت اشتباه دیدی! منم هیچی نگفتم گفتم باشه این از این. کلاس چهارم بودم ده سالم بود یک روز خونه مامانجونم بودیم مامانم داشت درمورد بابام و مواد مخدر و اینا با مامانمو خالم حرف می‌زد و مامانم میگف ترک کرده و قول داده دیگه نکشه و .. اصلا هواسشون نبود ک من هستم نمیدونم شایدم هواسشون بوداما من همون موقع جوری رفتار میکردم انگار هیچکدوم ا زحرفاشونو نمیشنوم مثلا داشتم با پسر خاله چند ماهم بازی می‌کردم. اون روز فهمیدم بابام معتاده اما میگفتم تا با چشم خودم نبینم باورم نمیشه و باورم هم نشد! تا سال بعد یا کمتر بود فکر کنم که بابام کف سالن خونمون خوابیده بود بعد هرچی مامانم صداش میزد بلند نمیشد انگار مرده بود بعد زنگ زدیم اورژانس اومدن بردنش بیمارستان خیلی ترسیده بودم گریه میکردم نمیدونستم داستان از چی قراره مامانم با بابام رفت منم تنها موندم خونه بعد داییم اومد دنبالم رفتم خونشون بعد ک زنگ زدم مامانم گفتم چی شد و اینا ب طور نامحسوسی گفت سکته کرده بود الانم خوبه!(نگو که این سکته کردنش مال مصرف مواد مخدر بوده، من اینو اونموقع نمیدونستم به تازگی فهمیدم) پارسال بود که خونه مامانجونم بودیم بابامم تو اتاق مثلا خواب من رفتم صداش بزنم برای شام دیدم بلند نمیشه ترسیدم صدای بقیه زدم اومدن همه ترسیده بودن زنگ زدم اورژانس تا موقعی که میومد بابام به هوش اومد ولی جوری بود انگار داشت جون میداد خیلی حالش بد بود کبود بود نفسش بالا نمیومد مامانجونم سرشو گذاشت تو کنارش بعد بابام سر شونه مامانجونمو گرفت فشار داد میگم که داشت جون میداد اصلا:) اورژانس اومد بردنش پرسیدن ک تا حالا این اتفاق افتاده همسایه مامانجونم ک پرستار بود گفت چند سال پیش آره 🙂 ماهممون خونه مامانجون بودیم همسایه مامانجونم گفت احتمالا یه چیزی خورده بود این:( اونجا ذره ذره وجودم آب شد رفتم دسشویی کلی اشک ریختم فهمیدم ک چند سال پیشم به خاطر همین بوده:)! اما میدونین باز به معتاد بودنش شک داشتم با اینکه هر دوستی و اینام داشت معتاد بود اما من بازم باور نمیکردم به هیچکس نمیگفتم ک فهمیدم ،ی رازی بود ک تو قلبم دفن بود ی چند وقتی گذشت تو یه دعوایی ک مامان بابام میکردن مامانم ا دهنش پرید و یه چیزی درمورد معتاد بودن بابام بهش داشت میگفت منم بودم! فهمیدم دیگه ذره ذره وجودم آب شد بازم به هیچکس نگفتم! دلم میخواست ا یکی حرف بزنم سرمو بزارم رو پای یکی کلی گریه کنم اما بهش نگم ک چیشده به همه دوستام پیام دادم که وقت داری میخوام بیام پیشت هیچکس جواب نداد گذشت و گذشت تا چند روز پیش البته این بینابین تو بحثشون یه چیزیایی می‌پروندو اخلاق بابامم ک گواه همه چیز بود چند روز پیش رفتم تو انباری تو حیاط دیدم بو یه چیزی میاد همینجوری دست کردم تو لایه قالی دیدم یه پلاستیک کوچیکه ک توش یه چیز قهوه ای رنگه بوش کردم دیدم کل بو به خاطر همین بود برداشتمش آوردم تو اتاق قایمش کردم نمیدونستم چی بود رفتم سرچ کردمو اینا دیدم تریاکه همه عوارض و ایناشم خوندم ک دیگه مطمعن شدم بابام یه فرد معتاده بعد بابام اومد خونه من تو اتاق بودم ک شنیدم داشت برا خودش میگفت هرچی داشتم رفتت و از اینا.. اخلاقش به شدت گنده یه بار خوبه یه بارم خیلی بد تو این ۱۷ سالی ک با مامانم زندگی کرده خیلی اذیتش کرده شاهد تمام دعوا و بحثشون بودم میدیدم که مامانم داره آب میشه اما هیچوقت هیچکاری از دستم بر نمیومد و نمیاد بیشتر از همه دلم به خاطر مامانم میسوزه خیلی دلم میسوزه واسش خیلی و حالا نمیدونم که مامانمم میدونه ک داره میکشه باز یا نه تو این ی هفته ای ک فهمیدم هرچی امتحان دادم خراب کردم! روحیم داغون شده اما به روی خودم نمیارم اصلا. تو این یک هفته هرموقع چشمم ب بابام میوفته آب میشم اوضاع طوریه ک هم داره درسای من لطمه میزنه و هم دوست دارم ب بابام کمک کنم هرروز شاهد رفتنش تو انباری هستم حتی همین چند دقیقه پیش ک دیدم چراغ انباری روشنه رفتم تو حیاط بابام تا صدای درو شنید با ی پلاستیک تو دستش اومد بیرون ا کنار انباری ک رد شدم بوی تریاک میومد مثلا رفتم دسشویی بعد اومدم تو بابامم اومد تو بعدش اومدم تو اتاق اونم دوباره رفت تو انباری و همین الان اومد تو خونه:) دارم عذاب میکشم:) دلم میخواد با یه نفر به صورت حضوری حرف بزنم ک بدونم یک ساعت بعد میمیره:) اصلا حاضر نیستم ک به بابام بگم چون ازش بدم میاد و به مامانمم نمیگم جون دلم میسوزه براش

وقتی شراب ریخت رو به من کرد و گفت میخوری عرفان جون خیلی مست شده بود

سلام پدرم از وقتی بچه بودم معتاد بوده تا الان که ۱۶ سالمه و یکی دوسالی بود که خوب شده بود ولی تازه متوجه شدم که پنهانی مصرف میکنه ( مطمئنم و دیدم)
مادرم ازش خبر نداره وگرنه طلاق میگیره ، من کلی آرزو دارم پدرم تازه خوب شده بود .
الان روزی دو سه میلیون کار میکنه ولی معتاد شده
اگه به مادرم بگم همه ی ارزوهام برباد میره اگه نگم اوضاع بدتر از این میشه و…
اصلا هم با پدرم راحت نیستم و امکان نداره در رابطه با ترک باهاش صحبت کنم چون مطمئنم ترکش نمیکنه
صد در صد اصلا ترکش نمیکنه و من این وسط موندم به مادرم بگم ( و تمام آرزوهامو برباد بدم ) یا این اوضاع رو همینطوری ادامه بدم ؟
ببینید بچه ها لطفا از ترک مواد صحبت نکنید چون امکان نداره فقط با دلیل بگید به مادرم بگم یا نگم چیکار کنم نظرتون چیه ؟
بچه ها من الکی این سایت نیومدم ممکنه مشورت های شما تصمیم و آینده ی منو تغییر بده لطفا جوابمو کامل بدید
و من چون امکان رفتن به مشاور ندارم امیدم به شماست دوستون دارم منتظرم جواب بدید.