خانم عذرا عظیمی

ارتباطی داریم یعنی ارتباط عادی ماهم منجر به دعوا میشه اونا از من توقع دارن که هر بی احترامی و بی ادبی به من میکنن من اصلا ناراحت نشم برخوردی بدی به اونا نشون ندم ولی من دوس دارم از حقه خودم دفاع کنم اونا همیشه با حرفا کاراشون دله منو میشکونن سر مسایل کوچولو به شدت روحو روان منو تحت فشار و آسیب قرار میدن و انگار من اصلا براشون اهمیتی ندارم اونا برای هرکاری که برای من انجام میدن سر من منت میزارن نمیزارن به راحتی با دوستام برم بیرون همیشه منو چه از نظر بیرون رفتن چه از نظر پوشش تحت فشار میزارن به نظره شما چه برخوردی باهاشون داشته باشم که یه ذره نرم تر باهام برخورد کنند و آنقدر منو ناراحت نکنن من هردفعه میرم بیرون یه دعوا و بحثی هست و اونا تمام خوشی منو ازم پس میگیرن اونا حتی راضی نمیشن با من بیان مشاوره به نظر شما برای خانواده به فکر قدیمی و قرن گذشته که من براشون اهمیتی ندارم چجوری برخورد کنم

سلام من ۳۰ سالمه دوباره ازدواج میکنم شکست میخورم باره اول خانوادم ب زور شوهرم دادن باره دوم خودم انتخاب کردم اما خیلی آدم بدی بود ۸ سال باهاش زندگی کردم اما معتاد بود خیلی کتکم میزد ازش ی دختر دارم ک کارمون ب جدای کشید مجبور شدم دخترم پیش خودم نگه دارم چون شوهرم قرص مصرف می‌کرد سر خودش نبود الانم جدا شدم پیش پدر مادرم زندگی میکنم ک در روستا زندگی میکنن خواهرام وداداشم منو درک نمیکنن با حرفهاشون منو اذیت میکنن من افسردگی گرفتم ب جای رسیدم ک دیگه نمیتونم ب دخترم محبت کنم آنقدر حالم وروحی خرابه دخترم هم افسرده شده الان هردو افسردگی شدید گرفتیم بخاطر کم دستی و بی پولی نتونستم خودم ودختر درمان کنم الان ازتون کمک میخوام ک منو دخترمو نجاد بدین واقعا دیوانه شدیم هچکس ندارم ک ب دخترم وخودم رسیدگی کندتوراخدا هرکی این متن میخونه کمک کنه تورا بخدا چون دیگه خسته شدیم از این وضع آنقدر حالم بده ک واقعا ب خودکشی فک میکنم تو سن کم خیلی مشکل گرفتاری تحمل کردم الانم همش گریه میکنم تو خودم هستم تنها میشینم غذا زیاد نمیتونم بخورم دخترم مدرسه میره اونم همش تو خودشه همه اعتراض دارن میگن تو مدرسه همش ی جا میشینه تو خودشه ممنون میشم اگه کسی ب ما کمک کنه

سلام…من اتفاقي از خيانت پدرم خبردار شدم و كسي نميدونه…ميخواستم ببينم ايشون ميتونن كمكي به من كنن؟! چون دقيق از حوزه هاي كاري مشاورهاتون خبر ندارم